سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاران خدا




نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/2 توسط هادی شکاری

به نام او

خدای مهربانم سلام... چه سلامی که از تو دور نبوده‌ام که به تو سلام کنم...

می‌پرسی چرا اینجا با تو حرف می‌زنم؟ خیلی وقت‌ها در خیلی دفترهایم با تو حرف زدم! وقتی دلم برای دوباره خواندنشان تنگ می‌شود نمی‌دانم کجا بوده!

پس اینجا می‌نویسم که هرچند باری که دلم خواست بتوانم بیایم و حرف‌هایم را با تو بخوانم.... خدای عزیزم.... دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده... می‌دانم که گفته‌ای هروقت دلتان خواست با من حرف بزنید نماز بخوانید، اما دلم حرف‌های دیگری هم می‌خواست...

خدایا، وقتی پشتم خالی می‌شود بیشتر حضورت را حس می‌کنم... وقتی خودم را در برابر کسانی می‌یابم که به راحتی بزرگ‌تر از من را مثل مورچه‌ای زیر پا لگدمال می‌کنند... می‌بینم که فقط در ذات مقدس تو باید بدنبال ترحم و بخشش بگردم. فقط از تو باید انتظار وفاداری داشته باشم...

خدایا، من خیلی وقتها به تو بی‌وفایی می‌کنم... گاهی بین حرف زدن‌هایم با تو فاصله می‌افتد... ولی خودت به گوشه دلم  نگاه کن، آن کنج مخصوصی را که همیشه برایت نگاه داشته‌ام نگاه کن. دلم می‌خواهد آن کنج مخفی را، آن گنجینه را در مخفی ترین جای دلم نگاه دارم... و هروقت دل شاد بودم و یا دلتنگ، هر لحظه به یادت آن را نگاه کنم...

خدایا، می‌خواهم این سری بین من و تو باشد که هیچ کس از آن خبر نداشته باشد... اسراری شگرف و عمیق... می‌خواهم این دانه محبت را که از تو در دلم هست رشد بدهم... آبیاری‌اش کنم، روز به روز بپرورم... می‌خواهم گیاهی که از آن روییده سرتاپای وجودم را برویاند.... یک پارچه در محبتت خالص شوم... خدایا، عافیت را فراموش نمی‌کنم... همه را با عافیت...

خدایا، ای مهربان‌ترین مهربانان، مرا ببخش اگر گاهی فراموش می‌کنم که تنها تکیه گاهم در این دنیا تو هستی، خدایا، همه را دارم، اما هرچه دارم را تو به من داده‌ای... با نهایت مهر و سخاوت... خدایا، با عافیت و نهایت عافیت نگذار آنچه از سر مهر به من بخشیده‌ای لحظه‌ای دیدگان مرا از بخشنده آنها بازگیرد و فراموش کند...

خدایا، مرا در این دنیای پر از گرگ‌های گرسنه که کمین کرده و آماده پریدن هستند یک لحظه تنها مگذار.... خدایا، دل امامم را برای من نرم کن... می‌دانم همیشه آن‌طور که تو می‌خواهی و ایشان می‌خواهند نبودم، بعضی می‌گویند که ما امام را واسطه می‌کنیم بین خود و خدا.... خدایا، امام بزرگ هستند، اما تو بزرگ‌تری.... دل امامم را هم تو از من راضی کن... می‌دانم که به هرکاری قادری... اگر تو بگویی و سفارش کنی، مولایم هم مرا می‌پذیرد... می‌دانم وقتی مولایم مرا بپذیرد... به تو نزدیک‌تر می‌شوم و بیشتر مرا دوست داری...

خدایا، محبتت را در قبلم روز به روز بیشتر کن... دلم می‌خواهم هرچه عشق دارم برای تو و دوستان تو باشد... خدایا، مرا دوست بدار که به محبتت سخت محتاجم و مرا ببخش که به بخششت و سخاوتت بیش از هوایی که تنفس می‌کنم نیاز دارم...

می‌دانم که حرف‌هایم را شنیده‌ای... از دلم با تو سخن گفتم... تو با دلت شنیده‌ای...

می‌دانم که همین نزدیک‌ها هستی... همین کنج دلم.... همان گوشه مخفی... همان‌جایی که برای محبتت و به امید رحمت و بخششت می‌تپد.

خدای مهربانم دوستت دارم.




نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/2 توسط هادی شکاری
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را مشاهده بفرمائید

سوال ها:

1. دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی تیره، شفاف، سبز، گل آلود

2. کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث

3. فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در را می بینید. یکی در 5 قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو. هر دو در باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است. آیا آن را بر می دارید؟

4. رنگهای روبرو را به ترتیب اولویتی که برایتان دارند بگویید. قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید

5. دوست دارید در کدام قسمت کوه باشید؟

6. در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید

7. توفانی در راه است. کدامیک را انتخاب می کنید: یک اسب یا یک خانه؟


پاسخ ها:


1. آبی تیره: شخصیت پیچیده
سبز: آسان گیر و بی خیال
شفاف: به سادگی قابل درک
گل آلود: آشفته و سردرگم


2. دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرأی و خودمحور
مثلث: یک دنده و لجباز
(اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد. )


3. بله: شما آدم فرصت طلبی هستید.
نه: آدم فرصت طلبی نیستید.


4. این سوال، اولویتهای شما در زندگی را مشخص می کند.
آبی: دوستان/ روابط
سبز: شغل و حرفه
قرمز: شهوت و دلبستگی
سیاه: مرگ
سفید: ازدواج


5. میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد.


6. قهوه ای: فروتن و خاکی
سیاه: غیرقابل پیش بینی، سرکش، هیجان انگیز
سفید: برتر، مغرور، تاثیرگذار



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/21 توسط هادی شکاری

شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست، بلکه قیود و شرایطى دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد: از نظر جرمى که درباره آن شفاعت مى شود از یک سو.

شخص شفاعت شونده از سوى دیگر.

و شخص شفاعت کننده از سوى سوم.

مثلاً گناهانى همانند ظلم و ستم به طور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى گوید: ظالمان «شفیع مطاعى» ندارند!(1)

و اگر ظلم را به معنى وسیع کلمه تفسیر کنیم، شفاعت، منحصر به مجرمانى خواهد بود که از کار خود پشیمان، و در مسیر جبران و اصلاحند، و در این صورت، شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه.

از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره «انبیاء» تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده اند و طبق آیه 87 سوره «مریم»، داراى «عهد الهى» هستند.

این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده استفاده مى شود، به معنى ایمان به خدا، حساب، میزان، پاداش، کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات «نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد» و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانه اش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدسى را به رسمیت نمى شناسند، بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه هاى خود وادارد.

در آیه 64 سوره «نساء» در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت مى خوانیم:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً» در این آیه، توبه و استغفار مجرمان مقدمه اى براى شفاعت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شمرده شده است.

و در آیات 97 و 98 سوره «یوسف»: «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» نیز آثار ندامت و پشیمانى از گناه در تقاضاى برادران یوسف از پدر به خوبى خوانده مى شود.

در مورد شفاعت فرشتگان (در سوره مؤمن، آیه 7) مى خوانیم: استغفار و شفاعت آنها تنها براى افراد با ایمان، تابعان سبیل الهى و پیروان حق است: «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم».و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند: «إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ»(2)

و به این ترتیب، شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حق است.(3)

 _______________

1 ـ غافر، آیه 18.

2 ـ زخرف، آیه 86.

3- تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه 275.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/14 توسط هادی شکاری

انسان در دوران زندگانى خود در دنیا اختیاردار اموالیست که به هر نحوى بخواهد می‎تواند عمل کند و چون این امور مورد علاقه اوست و نمی‎خواهد این اختیار بعد از مرگ او هم از بین برود لذا شخص مورد اطمینانى را براى خود انتخاب می‎کند و این اختیار را به او واگذار می‎نماید که بعد از مرگش او از این اختیار تام استفاده کرده و برنامه خود را عملى سازد.

در اصطلاح فقهى آن شخص که اختیارش را بعد از مرگ به دیگرى واگذار کند وصى و آن شخص مورد اطمینان را موصى له و آن چیزى را که مورد اختیار است موصى به گویند.

 

اهمیت وصیت

یکى از موضوعاتى که در دین اسلام به آن بسیار سفارش شده است مسئله وصیت و وصایت است، در کتاب "تهذیب" روایت کرده "زید شحام" از امام صادق(علیه‎السلام) راجع به وصیت سئوال کرد. حضرت فرمود: وصیت بر هر شخص مسلمانى لازمست .

و نیز از محمد بن مسلم روایت نموده که امام صادق(علیه‎السلام) فرمود وصیت لازمست و پیغمبر خدا سفارش به آن می‎فرمود.

در بعضى روایات وارد شده که شخص مسلمان، شب باید وصیت نامه‎اش زیر سرش باشد و نیز در روایت است که هر کس بدون وصیت بمیرد مانند مردن زمان جاهلیت مرده است .

پس دریافتیم که وصایت و وصیت امر مهمی است . انبیاء نیز همگی برای خود وصی داشتند. مثلا حضرت آدم(علیه‎السلام) بعد از خود دوازده وصى براى خود قرار داد.

و نیز وقتی حضرت نوح(علیه‎السلام) از دنیا رفت دوازده خلیفه و وصی به جهت خود معرفى کرد.

همچنین حضرت ابراهیم(علیه‎السلام) دوازده خلیفه و وصى برای خود تعیین نمود.

حضرت موسى(علیه‎السلام) نیز دوازده جانشین و وصى برای خود تعیین نمود.

حضرت عیسى(علیه‎السلام) قبل از رفتن به آسمان به خلفاى دوازده نفرى خود تصریح نمود.

حال که این پیغمبران اولوالعزم که به مقتضاى حکمت بالغه به جهت حفظ شرایع خود و به امر حقتعالى اوصیایى براى خود تعیین نمودند چگونه ممکن است پیغمبر ما که خاتم پیغمبران بوده و دین او تا روز قیامت باید در بین مردم روزگار برقرار باشد وصى و خلیفه تعیین نکرده باشد؟!  

دومین آیه‎اى که دلالت میکند امام على(علیه‎السلام) در جمیع صفات مثل پیغمبر اکرم است آیه مبارکه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم الراکعون است .

که می‎فرماید: ولىّ شما خدا و رسول و آنهایی که ایمان آورده‎اند می‎باشند. با واو عاطفه "الذین امنوا" را به رسول عطف گرفته، پس معلوم می‎شود در جمیع شئون با پیغمبر مماثل می‎باشند و به اتفاق نظر شیعه و سنی، این آیه درباره امام على(علیه‎السلام) نازل شد.

در منابع علمی و معتبر شیعه و سنی روایاتی دال بر وصایت حضرت علی(علیه‎السلام) ذکر شده است که امیرالمومنین علی(علیه‎السلام) وصی و جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می‎باشد. بنابراین جاى هیچگونه شک و تردیدى نیست که على(علیه‎السلام) وصى آن حضرت است و به حکم عقل بر پیغمبر لازم است که از طرف خدا خلفایى براى تبلیغ احکام اسلام و بیان حقایق قرآن براى مردم معرفى نماید.  

کسى که بخواهد وصى دیگرى بشود باید در مرتبه اول داراى سه شرط باشد:

1- درستکار و امانتدار

2- شرافت در حسب و نسب که اگر پدر و مادر و یا فامیل او از طبقه اشخاصى محترم نباشد او را وصى قرار نمی‎دهند زیرا هم خود را کوچک کرده و هم ورثه پیروى از اوامر و نواهى او نمی‎کنند.

3- کاردانى و مسلط بودن در امور کارهاى میت، چرا که اگر وصى هر چه هم انسان با شخصیت و خوبى باشد ولى نتواند به خوبى از عهده کارهاى میت یا موصى برآید ورثه او را بنحو احسن و اکمل اداره کند عقلاء عالم چنین شخصى را وصى خود قرار ندهند.

 

شرط اول وصایت: درستى و امانت

اگر در صدر اسلام به حالات تمام اصحاب پیغمبر بنگریم کسى را مانند على بن ابیطالب داراى درستکار و امانتدار نخواهیم یافت، از باب نمونه چند مورد از کارهاى آن حضرت را نقل می‎کنیم تا مطلب خوب روشن گردد.

نمونه‎هایی از درستکاری و امانتداری امیرالمومنین(علیه السلام)

عدم تفاوت بین مسلمین

در دوران خلافت على(علیه‎السلام) عسل زیادى آورده و به انبار تحویل داده شد، هنوز موقع تقسیم نرسیده بود. از قضا مهمانى بی موقع بر یکى از فرزندان على(علیه‎السلام) وارد شد، مقدارى از شب گذشته بود، دسترسى به بازار و خرید نبود، پسر امپراطور اسلام از انبار خواستار شد که چند سیر عسل بردارد که خورش مهمان شاهزاده بشود.

از جمله آیات قرآنى که می‎توانیم براى این موضوع شاهد بیاوریم آیه تطهیر است که حقتعالى می‎فرماید: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند اراده فرمود که هرگونه پلیدى را از شما خانواده رسالت دور نموده و شما را پاک و پاکیزه و از هر عیبى منزه گرداند.

فرداى آن روز که امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) براى تقسیم و پخش عسل به انبار آمد دید یکى از ظرف‎هاى عسل دست خورده است از انباردار جریان را پرسید. گفت: دیشب فلان پسر شما این مقدار از عسل را به قرض گرفته، حضرت تازیانه بر دست گرفته امر به احضار آن فرزند فرمود، چون حاضر شد عذر خود را گفت که بخاطر احترام مهمان مساعده گرفته‎ام. امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) فرمود: من دوست ندارم که فرزندان من در گرفتن حق خود بر دیگر مسلمانان پیشى بگیرند باید مراقب باشید پس از این که مردم حق خود را دریافت کردند شما حق خود را بگیرید تا هیچگونه امتیازى براى شما نباشد.

عاریه دختر على(علیه‎السلام) از بیت المال

على بن ابى رافع گوید من مامور بیت‎المال یا رئیس حسابدارى بیت المال مسلمین بودم. گردنبند قیمتى در میان بیت المال بود، دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، پیغام فرستاد که من شنیده‎ام چنین گردنبندى در بیت المال موجود است و در اختیار توست عید قربان در پیش است، من دوست دارم براى حفظ و صیانت حیثیت خانوادگى روز عید از آن گردنبند استفاده کنم. به طور موقت و عاریه مضمونه را به من بده و پس از سه روز باز پس گیر. من قبول کردم و گردنبند را فرستادم، اتفاقا امیرالمؤمنین (علیه‎السلام) آن گردنبند را گردن دختر خود دیده و پرسید این را چگونه به دست آورده‎اى و به اجازه چه کسى مورد استفاده قرار داده‎اى؟ عرض می‎کند: از على بن رافع به عاریت گرفته‎ام و پس از عید رد خواهم کرد.

حضرت على، ابن رافع را احضار فرمود و سخت نکوهش نمود که آیا خیانت به مال مسلمین می‎کنى گفتم خدا نکند که خیانت بکنم فرمود تو به اجازه چه کسى گردنبند را به دختر من دادى؟ عرض کردم آقا دختر شما این گردنبند را به عاریه مضمونه گرفته و من هم به شرط زمان داده‎ام که پس از سه روز پس بگیرم، فرمود، همین امروز باید پس بگیرى و به بیت المال انتقال دهى این مرتبه ترا عقوبت نمى‎کنم ولى، مراقب باش که چنین کارى دیگر تکرار نشود.

چون دخترش این داستان را شنید گردنبند را فرستاد و از پدرش گله کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین من دختر شما هستم زنان اعیال و بزرگان به دیدن من می‎آیند چه کسى از من به داشتن چنین گردنبندى شایسته‎تر است؟ فرمود دخترم هر وقت همه زنان براى روز عید قربان چنین گردنبندى داشتند شما هم نیز داشته باش ولى دختر من نباید خود را به زینتى بیاراید که همه بانوان مسلمان نداشته باشند.

بنا بر قول بحارالانوار حضرت به دخترش فرمود که اگر این گردنبند را به غیر عاریه و امانت گرفته بودى؛ لکانت اذا اول هاشمیه قطعت یدها فى سرقة؛ به عنوان دزدی اولین زن هاشمی بودی که دستش قطع می‎شد.

روایات زیادى از شیعه و سنی در دست می‎باشد که همه آنها مؤید بر اینست که آیه تطهیر در شان خمسه طیبه پیغمبر، على، حسن، حسین، فاطمه(صلوات الله علیهم اجمعین) نازل شده است .

پس معلوم می‎شود مراد از آیه، خوب بودن این پنج نفر نیست زیرا ام سلمه هم که زن خوبى بوده در آنجا حضور داشته، بلکه مراد مقام عصمت و طهارت است که این پنج تن دارا بودند.

در مورد عدالت و امانتداری حضرت علی(علیه‎السلام) موارد بسیاری در تاریخ ثبت شده است که به همین دو مورد که مربوط به وابستگان نزدیک حضرت بوده اکتفا می‎کنیم.

 

شرط دوم؛ شرافت نسب

نسب حضرت على(علیه‎السلام) دو جنبه دارد یکى نورانى و دیگر جسمانى و آن حضرت در هر دو قسمت بعد از رسول خدا منحصر بفرد بود.

از جهت نورانیت على(علیه‎السلام) علماء شیعه و سنى بیانات و روایاتى نقل کرده‎اند که بعضى از آنها را به اختصار نقل مى‎کنیم .

 

روایات اهل تسنن در خلقت نورانى على(علیه‎السلام)

"امام احمد بن حنبل" در کتاب"مسند" خود و "میر سیدعلى همدانى" فقیه شافعى در کتاب "المودة القربى" خود و "ابن مغازلى" شافعى در کتاب "مناقب" و "محمدبن طلحه" شافعى در مطالب "السئول فى مناقب آل رسول" و دیگران از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده‎اند که آن حضرت فرمود: کنت انا و على بن ابیطالب نورا بین یدى الله قبل ان یخلق ادم باربعة عشر الف عام خلق الله تعالى ادم رکب تلک النور فى صلبه قلم یزل فى نور واحد حتى افترقانى فى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الخلافة؛ من و على نورى هستیم در اختیار خداى تعالى از چهارده هزار سال قبل از این که آدم را خلق کند. پس چون آدم را خلق فرمود خداى متعال ما را که نور بودیم در صلب او قرار داد و از صلب او پیوسته با هم بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در على خلافت را ظاهر ساخت .

از این قبیل روایات با اختلاف در عبارات و الفاظ زیاد از طرق عامه نقل شده که به همین مقدار اکتفا می‎کنیم .

 

روایات شیعه در خلقت نورانى على(علیه‎السلام)

هل اتى على الانسان جین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا . (هل اتى/ 1)

مفسرین در معنى این انسان در این آیه چند نقل قول کرده‎اند که یکى از آن معانى وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) می‎باشد چرا ایشان، انسان کامل می‎باشد. بنابراین معنى استفهام انکارى خواهد شد و معنى چنین می‎شود که نیامده است براى انسان زمانى که نبوده باشد، بلکه "شىء مذکور" بوده است. البته نمى‎گوئیم همیشه بوده چرا که این بودن مخصوص خداست ولى می‎گوئیم وقتى على به وجود آمد که هیچ چیز غیر از خدا و نور پیغمبر نبود. یعنی این دنیا و این کرات با عظمت و عرش و قلم و ملک وجود نداشتند .

دلیل این که پدران حضرت على(علیه‎السلام) همگى موحد بودند اینست که پدران على غیر از ابوطالب همان پدران پیغمبر هستند و باید پدران پیغمبران پاک و موحد بوده باشند زیرا اگر مشرک و کافر باشند نفوس مردم از پیغمبران منزجر خواهد بود.

البته در تفاسیر گفته‎اند منظور از انسان در سوره الرحمن، زلزال، هل اتی نیز حضرت علی (علیه‎السلام) است.

 

نسب جسمانى على(علیه‎السلام)

و اما جنبه جسمانى حضرت على(علیه‎السلام) از نظر پدر و آباء و ام داراى شرافتى بزرگ بوده که همه آنها تا به آدم ابوالبشر موحد و خداپرست بودند و آن نور پاک به هیچ عنوان در صلب و رحم ناپاکى قرار نگرفته و این افتخار از براى احدى از مردم عالم نبوده غیر از پیغمبر اکرم که اجدادش همان اجداد حضرت على(علیه‎السلام) می‎باشد و آباء آن حضرت با پنجاه و یک پشت به آدم ابوالبشر می‎رسد که هفده نفر آنها از سلاطین و هفده هزار نفر آنها از پیغمبران و هفده هزار نفر از آنها از اوصیاء بوده‎اند.

دلیل این که پدران حضرت على(علیه‎السلام) همگى موحد بودند اینست که پدران حضرت على غیر از ابوطالب همان پدران پیغمبر هستند و باید پدران پیغمبران پاک و موحد بوده باشند زیرا اگر مشرک و کافر باشند نفوس مردم از پیغمبران منزجر خواهد بود.

شرط سوم وصایت؛ کاردانى على علیه السلام

حضرت على(علیه‎السلام) در جمیع صفات شریک و مماثل پیغمبر خدا بود . بطور قطع مى‎توانیم ادعا کنیم که در بین اصحاب پیغمبر تنها کسى که در جمیع شئون غیر از مقام نبوت مثل و مانند پیغمبر خدا بوده على بن ابیطالب است و بس چنانچه "امام ثعلبى" در تفسیرش آورده: پوشیده و پنهان نیست که مولاى ما امیرالمؤمنین در بیشتر خصال مرضیه و افعال زکیه از عادات و عبادات و احوال، به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شباهت دارد. بعضى از علماء برخى از آن خصال حمیده را بشمار آورده‎اند که در آن خصال حمیده على نظیر پیغمبر امى و درس نخوانده بوده است .

از جمله آیات قرآنى که می‎توانیم براى این موضوع شاهد بیاوریم آیه تطهیر است که حقتعالى می‎فرماید: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند اراده فرمود که هرگونه پلیدى را از شما خانواده رسالت دور نموده و شما را پاک و پاکیزه و از هر عیبى منزه گرداند.

روایات زیادى از شیعه و سنی در دست می‎باشد که همه آنها مؤید بر اینست که آیه تطهیر در شان خمسه طیبه پیغمبر، على، حسن، حسین، فاطمه(صلوات الله علیهم اجمعین) نازل شده است .

پس معلوم می‎شود مراد از آیه، خوب بودن این پنج نفر نیست زیرا ام سلمه هم که زن خوبى بوده در آنجا حضور داشته، بلکه مراد مقام عصمت و طهارت است که این پنج تن دارا بودند.

- دومین آیه‎اى که دلالت میکند امام على(علیه‎السلام) در جمیع صفات مثل پیغمبر اکرم است آیه مبارکه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم الراکعون است .

که می‎فرماید: ولىّ شما خدا و رسول و آنهایی که ایمان آورده‎اند می‎باشند. با واو عاطفه "الذین امنوا" را به رسول عطف گرفته، پس معلوم می‎شود در جمیع شئون با پیغمبر مماثل می‎باشند و به اتفاق نظر شیعه و سنی، این آیه درباره امام على(علیه‎السلام) نازل شد.

- دلیل دیگر بودن سوره برائت است که پیغمبر اول این سوره را به ابوبکر دادند که براى مردم مکه ببرد و بعد جبرئیل نازل شد عرض کرد اداء رسالت نمى‎تواند بکند مگر خودت یا کسى که از تو باشد، بعد حضرت به امر حقتعالى از ابوبکر گرفتند به حضرت على(علیه‎السلام) دادند که در موسم حج بخواند ناگفته نماند که علت آن که پیغمبر اول به ابوبکر دادند با وجود آن که می‎دانستند او این مقام را ندارد به جهت آن بود که خواستند مقام حضرت على(علیه‎السلام) را به مردم بفهمانند نه اینکه پیغمبر عارف به حال ابوبکر و على نبودند.

- دلیل دیگر بر این مطلب آیه : اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم است که اولوالامر را با واو عاطفه عطف بر رسول گرفته ، پس ‍ باید اطاعت خدا و رسول و اطاعت اولى الامری که مثل و مانند رسول خدا باشد را کرد نه خلفاء و سلاطین را چنانکه عقیده عامه است .

و دلیل دیگر آیه مبارکه مباهله است که قبلا شرح دادیم کلمه انفسنا و انفسکم میرساند که على نفس پیغمبر است ، پس هر چه پیغمبر دارد على هم باید داشته باشد.

و دلیل دیگر بسته شدن درهاى خانه هاى اصحاب بمسجد است مگر در خانه پیغمبر و على و در جواز ورود بمسجد در حال جنابت هم على مانند رسول خداست .

بخارى و مسلم در صیحیحین خود گفته اند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: لا ینبغى لاحد ان یجنب فى المسجد الا انا و على . 




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/14 توسط هادی شکاری
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

هادی شکاری

www.zohor_63_k@yahoo.com
bahar 20