سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاران خدا

. وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط هادی شکاری

من می خواهم کاملا شبیه یک درخت باشم.می خواهم همواره نمو کنم.از بالا میوه هایی داشته باشم و از پایین با استحکام روح و ریشه خود را در اعماق زمین فرو برم تا بتوانم بزندگانی عملی خود رشد و نیرویی بدهم.  




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط هادی شکاری

هیچ چیز بهتراز کار کردن بجای غصه خوردن،آدمی را به خوشبختی نزدیک نمی‌سازد. موریس مترلینگ

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچارخواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید .




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط هادی شکاری

تا که نامت بر زبان آمد، زبان آتش گرفت

سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت

حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد

خواست تا غُسلت دهد، آب روان آتش گرفت

هان! چه می‌پرسی چه پیش آمد، زمین را آب بُرد

بادبان کشتی پیغمبران آتش گرفت

یک طرف ماه مرا ابر سیاه فتنه کُشت

یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت

رفت سمت آسمان، روحت، زمین از شرم سوخت

در زمین، جسم تو گُم شد، آسمان آتش گرفت




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط هادی شکاری

مرا به خانة زهرای مهربان ببرید

به خاک‌بوسی آن قبر بی‌نشان ببرید

اگر نشانی شهر مدینه را بلدید

کبوتر دل ما را به آشیان ببرید

کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا

برای جامه دریدن به سوی آن ببرید؟

مرا اگر شَوَم از دست، برنگردانید

به روی دست بگیرید و بی‌امان ببرید

کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا

به سوی سنگ مزارش، کِشان کِشان ببرید؟

مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود

اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید؟

نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار

مرا به غربت آن هجده خزان ببرید

کسی صدای مرا در زمین نمی‌شنود

فرشته‌ها! سخنم را به آسمان ببرید




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط هادی شکاری
درباره وبلاگ

هادی شکاری

www.zohor_63_k@yahoo.com
bahar 20