سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاران خدا

طول عمر انسان از روی اعمال و افکار او سنجیده می شود نه از تعداد سالهایی که زندگی می نماید.

 چون به گناهی از تو عفو خواهند، عفو کردن را به خویشتن واجب دان، اگر چه سخت گناه بود و چون عفو کردی دیگر او را سرزنش مکن و از گناه او یاد میاور که آنگاه همچنان بود که عفو ناکرده ای.

زندگی شما از مجموعه عادات شما تشکیل یافته است هر چه عادات شما بهتر و نیکوتر باشد، زندگی شما هم عالیتر و زیباتر خواهد بود، بکوشید بعاداتی معتاد شوید که مایلید بر زندگی شما حکم فرما باشد.

ما به زودی بنیاد اخلاق را از دست می دهیم. ما از مذهب دست کشیده ایم. هیچ چیز مانند مذهب نمی تواند بر اخلاق چیره شود. به عنوان مثال یک فرد مذهبی نمی تواند خائن، ظالم یا هرزه باشد. و تمایل دارد در راه خدا قدم بردارد.

صبر وتحمل موقعی خوب است که اصل مشروعی داشته باشد وگرنه در مقابل حق کشی و تبعیض و بیدادگری صبر تعبییر می شود به ضعف و ضعف مقدمه فنا است.

چنانچه شما حسود باشید، معلوم است که این احساس شما عشق نیست. اگر شما در ترس و نگرانی به سر ببرید، روشن است که در حالت عشق نیستید. وفتی کسی را زیر سلطه و نفوذ خود در می آورید، این دیگر عشق نیست. وقتی از عشق صحبت می کنید و به اداره می روید و دیگران را اذیت می کنید، این هم عشق نیست. پس وقتی دانستید که چه چیز عشق نیست و این ها را کنار گذاشتید، البته نه به صورت ظاهری و بلکه به صورت واقعی و در زندگی شما اثری از ترس و نفرت مشهود نبود، مشخص است که این دیگر عشق است.

پیوند و ارتباط میان بدن و اندیشه ما به قدری نزدیک است که اگر هر یک از آنها از نظم عادی و موزون خود خارج شوند تمامی دستگاه زندگی از آن آسیب خواهد دید. از این موضوع نتیجه گیری می شود که اساس سلامت به معنای واقعی کلمه داشتن شخصیت و خصال پاک و منزه است و می توان گفت که تمام اندیشه های زشت و شهوات پلید صورتهای مختلف بیماری هستند.

 

 




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/1/18 توسط هادی شکاری
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
خدا جواب داد....
« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
«اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند»
«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:
«به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
خدا پاسخ داد:
« اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
« از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
خدا لبخندی زد و گفت...
«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
« همیشه»


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/1/17 توسط هادی شکاری
خدایا تا به کی ساکت نشینیم                       به چشم تر فقط غارت ببینیم
چرا مخلوق طماع آفریدی                              مگر ما پایمالان را ندیدی
چه را گویم که خود بهتر بدانی                       خودت آگه از این نامردمانی
ولی دیباچ? دل را کنم باز                             که با سوزم کنار آیم بدین ساز
ز بی  انصافیه اهل آباده                               کسی را مادر گیتی نزاده
همه رند و دغل بازند و پستند                      چو گرگان وحشی و خونریز هستند
به دوران بارها از ما ربودند                            سندها و سپس از دل سرودند
اگر اقلید گردد طعم? آب                              بود پر از رئیس بی کفایت
در اقلید اجنبی ها پیش دستند                   که مسئولان به خواب خویش هستند
تسلط یافتند این قوم تاتار                            بر اقلید و شدند آماد? کار
زسیمان سازی و سیلوی گندم                     بود در پیش دزدی هایشان گم
فتادند آتشی بی چوب و هیمه                      در اقلید و بدزدیدند بیمه
و یا از بانک پست سرپرستی                        ستاندند این دد و دیوان به پستی
ربودند و ربودند و ربودند                                 دریغا چون مدیران خواب بودند
ز اسرائیل آنها خط گرفتند                             از آنان نیز هم سبقت گرفتند
به غصب و غارت, آنها بیش هستند                 بدین بابت همیشه سست هستند
جرا که "خسرو" و "شیرین" مارا                     طمع دارند این دزدان , خدا را
همی ترسیم این را هم بگیرند                       خداوندا تو کاری کن بمیرند
همی ترسیم روزی و روزگاری                        کنند از کوه بل هم خواستگاری
صغادالاسود و هم کارخانه                             کنند اینان تصاحب بی بهانه
تو کاری کن که دستت پیش دست است          یدا...فوق بر هر آنچه دست است



نوشته شده در تاریخ جمعه 87/12/9 توسط هادی شکاری
توام، با تو، خدا 

یک کمی معجزه کن 

چند تا دوست برایم بفرست 

 پاکتی از کلمه 

 جعبه ای از لبخند 

 نامه ای هم بفرست 

 ***

 کوچه های دل من 

 باز خلوت شده است 

 قبل از این که برسم 

 دوستی را بردند 

 یک نفر گفت به من 

 باز دیر آمده ای 

 دوست قسمت شده است 

 ***

 با توام، با تو، خدا 

 یک دل قلابی 

 یک دل خیلی بد 

 چقدر می ارزد؟ 

 من که هر جا رفتم 

 جار زدم؛ 

 شده این قلب حراج 

 بدوید 

 یک دل مجانی 

 قیمتش یک لبخند 

 به همین ارزانی 

 ***

هیچ وقت اما 

 هیچ کس قلب مرا قرض نکرد 

 هیچ کس دل نخرید 

 ***

با توام، با تو، خدا 

پس بیا، این دل من، مال خودت 

 من که دیگر رفتم اما 

 ببر این دل را 

 دنبال خودت



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 87/11/24 توسط هادی شکاری

خدای خوبم هر روزم را به تو می سپارم و نا امیدی دیروزم را دور کن به من کمک کن تا آن چه را که سبب درد و رنجم شده است و آن چه که محدود و محصورم می کند ببخشم به من کمک کن تا دوباره شروع کنم به زندگیم برکت ببخش و ذهنم را روشن کن. خدای خوبم به هر کس و هر موقعیتی که با آن روبرو می شوم برکت ببخش از من انسانی بساز که خودت می خواهی لطفا به درون قلبم نفوذ کن وهمه خشم ترس و درد درونم را دور کن روحم را جانی تازه ببخش و ذهنم را آزاد کن .

خدای خوبم اشتباهاتم را اصلاح کن غم و اندوهم را دور کن . پروردگارا را ه را نشا نم ده تا بتوانم راه زندگیم را بگشاییم. به من بینشی ده تا تغییرات را در زندگیم ایجاد کنم . ترا سپاس که همه اندامهایم در نهایت سلامت را کار خود سرگرمند سپاس که تندرست و نیرومندم رحمت تو سرشار است به خاطر همه الطافت تو سپاسگزارم.آمین


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87/11/16 توسط هادی شکاری
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ

هادی شکاری

www.zohor_63_k@yahoo.com
bahar 20