انسان در دوران زندگانى خود در دنیا اختیاردار اموالیست که به هر نحوى بخواهد میتواند عمل کند و چون این امور مورد علاقه اوست و نمیخواهد این اختیار بعد از مرگ او هم از بین برود لذا شخص مورد اطمینانى را براى خود انتخاب میکند و این اختیار را به او واگذار مینماید که بعد از مرگش او از این اختیار تام استفاده کرده و برنامه خود را عملى سازد.
در اصطلاح فقهى آن شخص که اختیارش را بعد از مرگ به دیگرى واگذار کند وصى و آن شخص مورد اطمینان را موصى له و آن چیزى را که مورد اختیار است موصى به گویند.
اهمیت وصیت
یکى از موضوعاتى که در دین اسلام به آن بسیار سفارش شده است مسئله وصیت و وصایت است، در کتاب "تهذیب" روایت کرده "زید شحام" از امام صادق(علیهالسلام) راجع به وصیت سئوال کرد. حضرت فرمود: وصیت بر هر شخص مسلمانى لازمست .
و نیز از محمد بن مسلم روایت نموده که امام صادق(علیهالسلام) فرمود وصیت لازمست و پیغمبر خدا سفارش به آن میفرمود.
در بعضى روایات وارد شده که شخص مسلمان، شب باید وصیت نامهاش زیر سرش باشد و نیز در روایت است که هر کس بدون وصیت بمیرد مانند مردن زمان جاهلیت مرده است .
پس دریافتیم که وصایت و وصیت امر مهمی است . انبیاء نیز همگی برای خود وصی داشتند. مثلا حضرت آدم(علیهالسلام) بعد از خود دوازده وصى براى خود قرار داد.
و نیز وقتی حضرت نوح(علیهالسلام) از دنیا رفت دوازده خلیفه و وصی به جهت خود معرفى کرد.
همچنین حضرت ابراهیم(علیهالسلام) دوازده خلیفه و وصى برای خود تعیین نمود.
حضرت موسى(علیهالسلام) نیز دوازده جانشین و وصى برای خود تعیین نمود.
حضرت عیسى(علیهالسلام) قبل از رفتن به آسمان به خلفاى دوازده نفرى خود تصریح نمود.
حال که این پیغمبران اولوالعزم که به مقتضاى حکمت بالغه به جهت حفظ شرایع خود و به امر حقتعالى اوصیایى براى خود تعیین نمودند چگونه ممکن است پیغمبر ما که خاتم پیغمبران بوده و دین او تا روز قیامت باید در بین مردم روزگار برقرار باشد وصى و خلیفه تعیین نکرده باشد؟!
دومین آیهاى که دلالت میکند امام على(علیهالسلام) در جمیع صفات مثل پیغمبر اکرم است آیه مبارکه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم الراکعون است .
که میفرماید: ولىّ شما خدا و رسول و آنهایی که ایمان آوردهاند میباشند. با واو عاطفه "الذین امنوا" را به رسول عطف گرفته، پس معلوم میشود در جمیع شئون با پیغمبر مماثل میباشند و به اتفاق نظر شیعه و سنی، این آیه درباره امام على(علیهالسلام) نازل شد.
در منابع علمی و معتبر شیعه و سنی روایاتی دال بر وصایت حضرت علی(علیهالسلام) ذکر شده است که امیرالمومنین علی(علیهالسلام) وصی و جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میباشد. بنابراین جاى هیچگونه شک و تردیدى نیست که على(علیهالسلام) وصى آن حضرت است و به حکم عقل بر پیغمبر لازم است که از طرف خدا خلفایى براى تبلیغ احکام اسلام و بیان حقایق قرآن براى مردم معرفى نماید.
کسى که بخواهد وصى دیگرى بشود باید در مرتبه اول داراى سه شرط باشد:
1- درستکار و امانتدار
2- شرافت در حسب و نسب که اگر پدر و مادر و یا فامیل او از طبقه اشخاصى محترم نباشد او را وصى قرار نمیدهند زیرا هم خود را کوچک کرده و هم ورثه پیروى از اوامر و نواهى او نمیکنند.
3- کاردانى و مسلط بودن در امور کارهاى میت، چرا که اگر وصى هر چه هم انسان با شخصیت و خوبى باشد ولى نتواند به خوبى از عهده کارهاى میت یا موصى برآید ورثه او را بنحو احسن و اکمل اداره کند عقلاء عالم چنین شخصى را وصى خود قرار ندهند.
شرط اول وصایت: درستى و امانت
شرط اول وصایت: درستى و امانت
اگر در صدر اسلام به حالات تمام اصحاب پیغمبر بنگریم کسى را مانند على بن ابیطالب داراى درستکار و امانتدار نخواهیم یافت، از باب نمونه چند مورد از کارهاى آن حضرت را نقل میکنیم تا مطلب خوب روشن گردد.
نمونههایی از درستکاری و امانتداری امیرالمومنین(علیه السلام)
عدم تفاوت بین مسلمین
در دوران خلافت على(علیهالسلام) عسل زیادى آورده و به انبار تحویل داده شد، هنوز موقع تقسیم نرسیده بود. از قضا مهمانى بی موقع بر یکى از فرزندان على(علیهالسلام) وارد شد، مقدارى از شب گذشته بود، دسترسى به بازار و خرید نبود، پسر امپراطور اسلام از انبار خواستار شد که چند سیر عسل بردارد که خورش مهمان شاهزاده بشود.
فرداى آن روز که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) براى تقسیم و پخش عسل به انبار آمد دید یکى از ظرفهاى عسل دست خورده است از انباردار جریان را پرسید. گفت: دیشب فلان پسر شما این مقدار از عسل را به قرض گرفته، حضرت تازیانه بر دست گرفته امر به احضار آن فرزند فرمود، چون حاضر شد عذر خود را گفت که بخاطر احترام مهمان مساعده گرفتهام. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: من دوست ندارم که فرزندان من در گرفتن حق خود بر دیگر مسلمانان پیشى بگیرند باید مراقب باشید پس از این که مردم حق خود را دریافت کردند شما حق خود را بگیرید تا هیچگونه امتیازى براى شما نباشد.
عاریه دختر على(علیهالسلام) از بیت المال
على بن ابى رافع گوید من مامور بیتالمال یا رئیس حسابدارى بیت المال مسلمین بودم. گردنبند قیمتى در میان بیت المال بود، دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، پیغام فرستاد که من شنیدهام چنین گردنبندى در بیت المال موجود است و در اختیار توست عید قربان در پیش است، من دوست دارم براى حفظ و صیانت حیثیت خانوادگى روز عید از آن گردنبند استفاده کنم. به طور موقت و عاریه مضمونه را به من بده و پس از سه روز باز پس گیر. من قبول کردم و گردنبند را فرستادم، اتفاقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آن گردنبند را گردن دختر خود دیده و پرسید این را چگونه به دست آوردهاى و به اجازه چه کسى مورد استفاده قرار دادهاى؟ عرض میکند: از على بن رافع به عاریت گرفتهام و پس از عید رد خواهم کرد.
حضرت على، ابن رافع را احضار فرمود و سخت نکوهش نمود که آیا خیانت به مال مسلمین میکنى گفتم خدا نکند که خیانت بکنم فرمود تو به اجازه چه کسى گردنبند را به دختر من دادى؟ عرض کردم آقا دختر شما این گردنبند را به عاریه مضمونه گرفته و من هم به شرط زمان دادهام که پس از سه روز پس بگیرم، فرمود، همین امروز باید پس بگیرى و به بیت المال انتقال دهى این مرتبه ترا عقوبت نمىکنم ولى، مراقب باش که چنین کارى دیگر تکرار نشود.
چون دخترش این داستان را شنید گردنبند را فرستاد و از پدرش گله کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین من دختر شما هستم زنان اعیال و بزرگان به دیدن من میآیند چه کسى از من به داشتن چنین گردنبندى شایستهتر است؟ فرمود دخترم هر وقت همه زنان براى روز عید قربان چنین گردنبندى داشتند شما هم نیز داشته باش ولى دختر من نباید خود را به زینتى بیاراید که همه بانوان مسلمان نداشته باشند.
بنا بر قول بحارالانوار حضرت به دخترش فرمود که اگر این گردنبند را به غیر عاریه و امانت گرفته بودى؛ لکانت اذا اول هاشمیه قطعت یدها فى سرقة؛ به عنوان دزدی اولین زن هاشمی بودی که دستش قطع میشد.
روایات زیادى از شیعه و سنی در دست میباشد که همه آنها مؤید بر اینست که آیه تطهیر در شان خمسه طیبه پیغمبر، على، حسن، حسین، فاطمه(صلوات الله علیهم اجمعین) نازل شده است .
پس معلوم میشود مراد از آیه، خوب بودن این پنج نفر نیست زیرا ام سلمه هم که زن خوبى بوده در آنجا حضور داشته، بلکه مراد مقام عصمت و طهارت است که این پنج تن دارا بودند.
در مورد عدالت و امانتداری حضرت علی(علیهالسلام) موارد بسیاری در تاریخ ثبت شده است که به همین دو مورد که مربوط به وابستگان نزدیک حضرت بوده اکتفا میکنیم.
شرط دوم؛ شرافت نسب
نسب حضرت على(علیهالسلام) دو جنبه دارد یکى نورانى و دیگر جسمانى و آن حضرت در هر دو قسمت بعد از رسول خدا منحصر بفرد بود.
از جهت نورانیت على(علیهالسلام) علماء شیعه و سنى بیانات و روایاتى نقل کردهاند که بعضى از آنها را به اختصار نقل مىکنیم .
روایات اهل تسنن در خلقت نورانى على(علیهالسلام)
"امام احمد بن حنبل" در کتاب"مسند" خود و "میر سیدعلى همدانى" فقیه شافعى در کتاب "المودة القربى" خود و "ابن مغازلى" شافعى در کتاب "مناقب" و "محمدبن طلحه" شافعى در مطالب "السئول فى مناقب آل رسول" و دیگران از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: کنت انا و على بن ابیطالب نورا بین یدى الله قبل ان یخلق ادم باربعة عشر الف عام خلق الله تعالى ادم رکب تلک النور فى صلبه قلم یزل فى نور واحد حتى افترقانى فى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الخلافة؛ من و على نورى هستیم در اختیار خداى تعالى از چهارده هزار سال قبل از این که آدم را خلق کند. پس چون آدم را خلق فرمود خداى متعال ما را که نور بودیم در صلب او قرار داد و از صلب او پیوسته با هم بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در على خلافت را ظاهر ساخت .
از این قبیل روایات با اختلاف در عبارات و الفاظ زیاد از طرق عامه نقل شده که به همین مقدار اکتفا میکنیم .
روایات شیعه در خلقت نورانى على(علیهالسلام)
هل اتى على الانسان جین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا . (هل اتى/ 1)
مفسرین در معنى این انسان در این آیه چند نقل قول کردهاند که یکى از آن معانى وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میباشد چرا ایشان، انسان کامل میباشد. بنابراین معنى استفهام انکارى خواهد شد و معنى چنین میشود که نیامده است براى انسان زمانى که نبوده باشد، بلکه "شىء مذکور" بوده است. البته نمىگوئیم همیشه بوده چرا که این بودن مخصوص خداست ولى میگوئیم وقتى على به وجود آمد که هیچ چیز غیر از خدا و نور پیغمبر نبود. یعنی این دنیا و این کرات با عظمت و عرش و قلم و ملک وجود نداشتند .
البته در تفاسیر گفتهاند منظور از انسان در سوره الرحمن، زلزال، هل اتی نیز حضرت علی (علیهالسلام) است.
نسب جسمانى على(علیهالسلام)
و اما جنبه جسمانى حضرت على(علیهالسلام) از نظر پدر و آباء و ام داراى شرافتى بزرگ بوده که همه آنها تا به آدم ابوالبشر موحد و خداپرست بودند و آن نور پاک به هیچ عنوان در صلب و رحم ناپاکى قرار نگرفته و این افتخار از براى احدى از مردم عالم نبوده غیر از پیغمبر اکرم که اجدادش همان اجداد حضرت على(علیهالسلام) میباشد و آباء آن حضرت با پنجاه و یک پشت به آدم ابوالبشر میرسد که هفده نفر آنها از سلاطین و هفده هزار نفر آنها از پیغمبران و هفده هزار نفر از آنها از اوصیاء بودهاند.
دلیل این که پدران حضرت على(علیهالسلام) همگى موحد بودند اینست که پدران حضرت على غیر از ابوطالب همان پدران پیغمبر هستند و باید پدران پیغمبران پاک و موحد بوده باشند زیرا اگر مشرک و کافر باشند نفوس مردم از پیغمبران منزجر خواهد بود.
شرط سوم وصایت؛ کاردانى على علیه السلام
حضرت على(علیهالسلام) در جمیع صفات شریک و مماثل پیغمبر خدا بود . بطور قطع مىتوانیم ادعا کنیم که در بین اصحاب پیغمبر تنها کسى که در جمیع شئون غیر از مقام نبوت مثل و مانند پیغمبر خدا بوده على بن ابیطالب است و بس چنانچه "امام ثعلبى" در تفسیرش آورده: پوشیده و پنهان نیست که مولاى ما امیرالمؤمنین در بیشتر خصال مرضیه و افعال زکیه از عادات و عبادات و احوال، به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شباهت دارد. بعضى از علماء برخى از آن خصال حمیده را بشمار آوردهاند که در آن خصال حمیده على نظیر پیغمبر امى و درس نخوانده بوده است .
از جمله آیات قرآنى که میتوانیم براى این موضوع شاهد بیاوریم آیه تطهیر است که حقتعالى میفرماید: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند اراده فرمود که هرگونه پلیدى را از شما خانواده رسالت دور نموده و شما را پاک و پاکیزه و از هر عیبى منزه گرداند.
روایات زیادى از شیعه و سنی در دست میباشد که همه آنها مؤید بر اینست که آیه تطهیر در شان خمسه طیبه پیغمبر، على، حسن، حسین، فاطمه(صلوات الله علیهم اجمعین) نازل شده است .
پس معلوم میشود مراد از آیه، خوب بودن این پنج نفر نیست زیرا ام سلمه هم که زن خوبى بوده در آنجا حضور داشته، بلکه مراد مقام عصمت و طهارت است که این پنج تن دارا بودند.
- دومین آیهاى که دلالت میکند امام على(علیهالسلام) در جمیع صفات مثل پیغمبر اکرم است آیه مبارکه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم الراکعون است .
که میفرماید: ولىّ شما خدا و رسول و آنهایی که ایمان آوردهاند میباشند. با واو عاطفه "الذین امنوا" را به رسول عطف گرفته، پس معلوم میشود در جمیع شئون با پیغمبر مماثل میباشند و به اتفاق نظر شیعه و سنی، این آیه درباره امام على(علیهالسلام) نازل شد.
- دلیل دیگر بودن سوره برائت است که پیغمبر اول این سوره را به ابوبکر دادند که براى مردم مکه ببرد و بعد جبرئیل نازل شد عرض کرد اداء رسالت نمىتواند بکند مگر خودت یا کسى که از تو باشد، بعد حضرت به امر حقتعالى از ابوبکر گرفتند به حضرت على(علیهالسلام) دادند که در موسم حج بخواند ناگفته نماند که علت آن که پیغمبر اول به ابوبکر دادند با وجود آن که میدانستند او این مقام را ندارد به جهت آن بود که خواستند مقام حضرت على(علیهالسلام) را به مردم بفهمانند نه اینکه پیغمبر عارف به حال ابوبکر و على نبودند.
- دلیل دیگر بر این مطلب آیه : اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم است که اولوالامر را با واو عاطفه عطف بر رسول گرفته ، پس باید اطاعت خدا و رسول و اطاعت اولى الامری که مثل و مانند رسول خدا باشد را کرد نه خلفاء و سلاطین را چنانکه عقیده عامه است .
و دلیل دیگر آیه مبارکه مباهله است که قبلا شرح دادیم کلمه انفسنا و انفسکم میرساند که على نفس پیغمبر است ، پس هر چه پیغمبر دارد على هم باید داشته باشد.
و دلیل دیگر بسته شدن درهاى خانه هاى اصحاب بمسجد است مگر در خانه پیغمبر و على و در جواز ورود بمسجد در حال جنابت هم على مانند رسول خداست .
بخارى و مسلم در صیحیحین خود گفته اند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: لا ینبغى لاحد ان یجنب فى المسجد الا انا و على .