می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من. استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او.آورم اینقوم به جان باخته را بلکه خبر
درجگر.لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 87/9/14 توسط هادی شکاری