یاران خدا |
||
به نام او خدای مهربانم سلام... چه سلامی که از تو دور نبودهام که به تو سلام کنم... میپرسی چرا اینجا با تو حرف میزنم؟ خیلی وقتها در خیلی دفترهایم با تو حرف زدم! وقتی دلم برای دوباره خواندنشان تنگ میشود نمیدانم کجا بوده! پس اینجا مینویسم که هرچند باری که دلم خواست بتوانم بیایم و حرفهایم را با تو بخوانم.... خدای عزیزم.... دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده... میدانم که گفتهای هروقت دلتان خواست با من حرف بزنید نماز بخوانید، اما دلم حرفهای دیگری هم میخواست... خدایا، وقتی پشتم خالی میشود بیشتر حضورت را حس میکنم... وقتی خودم را در برابر کسانی مییابم که به راحتی بزرگتر از من را مثل مورچهای زیر پا لگدمال میکنند... میبینم که فقط در ذات مقدس تو باید بدنبال ترحم و بخشش بگردم. فقط از تو باید انتظار وفاداری داشته باشم... خدایا، من خیلی وقتها به تو بیوفایی میکنم... گاهی بین حرف زدنهایم با تو فاصله میافتد... ولی خودت به گوشه دلم نگاه کن، آن کنج مخصوصی را که همیشه برایت نگاه داشتهام نگاه کن. دلم میخواهد آن کنج مخفی را، آن گنجینه را در مخفی ترین جای دلم نگاه دارم... و هروقت دل شاد بودم و یا دلتنگ، هر لحظه به یادت آن را نگاه کنم... خدایا، میخواهم این سری بین من و تو باشد که هیچ کس از آن خبر نداشته باشد... اسراری شگرف و عمیق... میخواهم این دانه محبت را که از تو در دلم هست رشد بدهم... آبیاریاش کنم، روز به روز بپرورم... میخواهم گیاهی که از آن روییده سرتاپای وجودم را برویاند.... یک پارچه در محبتت خالص شوم... خدایا، عافیت را فراموش نمیکنم... همه را با عافیت... خدایا، ای مهربانترین مهربانان، مرا ببخش اگر گاهی فراموش میکنم که تنها تکیه گاهم در این دنیا تو هستی، خدایا، همه را دارم، اما هرچه دارم را تو به من دادهای... با نهایت مهر و سخاوت... خدایا، با عافیت و نهایت عافیت نگذار آنچه از سر مهر به من بخشیدهای لحظهای دیدگان مرا از بخشنده آنها بازگیرد و فراموش کند... خدایا، مرا در این دنیای پر از گرگهای گرسنه که کمین کرده و آماده پریدن هستند یک لحظه تنها مگذار.... خدایا، دل امامم را برای من نرم کن... میدانم همیشه آنطور که تو میخواهی و ایشان میخواهند نبودم، بعضی میگویند که ما امام را واسطه میکنیم بین خود و خدا.... خدایا، امام بزرگ هستند، اما تو بزرگتری.... دل امامم را هم تو از من راضی کن... میدانم که به هرکاری قادری... اگر تو بگویی و سفارش کنی، مولایم هم مرا میپذیرد... میدانم وقتی مولایم مرا بپذیرد... به تو نزدیکتر میشوم و بیشتر مرا دوست داری... خدایا، محبتت را در قبلم روز به روز بیشتر کن... دلم میخواهم هرچه عشق دارم برای تو و دوستان تو باشد... خدایا، مرا دوست بدار که به محبتت سخت محتاجم و مرا ببخش که به بخششت و سخاوتت بیش از هوایی که تنفس میکنم نیاز دارم... میدانم که حرفهایم را شنیدهای... از دلم با تو سخن گفتم... تو با دلت شنیدهای... میدانم که همین نزدیکها هستی... همین کنج دلم.... همان گوشه مخفی... همانجایی که برای محبتت و به امید رحمت و بخششت میتپد. خدای مهربانم دوستت دارم. نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/2 توسط هادی شکاری
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را مشاهده بفرمائید
سوال ها: 1. دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟ آبی تیره، شفاف، سبز، گل آلود 2. کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟ دایره، مربع یا مثلث 3. فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در را می بینید. یکی در 5 قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو. هر دو در باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است. آیا آن را بر می دارید؟ 4. رنگهای روبرو را به ترتیب اولویتی که برایتان دارند بگویید. قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید 5. دوست دارید در کدام قسمت کوه باشید؟ 6. در ذهنتان اسب چه رنگی است؟ قهوه ای، سیاه یا سفید 7. توفانی در راه است. کدامیک را انتخاب می کنید: یک اسب یا یک خانه؟ پاسخ ها: 1. آبی تیره: شخصیت پیچیده سبز: آسان گیر و بی خیال شفاف: به سادگی قابل درک گل آلود: آشفته و سردرگم 2. دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد. مربع: خودرأی و خودمحور مثلث: یک دنده و لجباز (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد. ) 3. بله: شما آدم فرصت طلبی هستید. نه: آدم فرصت طلبی نیستید. 4. این سوال، اولویتهای شما در زندگی را مشخص می کند. آبی: دوستان/ روابط سبز: شغل و حرفه قرمز: شهوت و دلبستگی سیاه: مرگ سفید: ازدواج 5. میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد. 6. قهوه ای: فروتن و خاکی سیاه: غیرقابل پیش بینی، سرکش، هیجان انگیز سفید: برتر، مغرور، تاثیرگذار نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/21 توسط هادی شکاری
شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست، بلکه قیود و شرایطى دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد: از نظر جرمى که درباره آن شفاعت مى شود از یک سو. شخص شفاعت شونده از سوى دیگر. و شخص شفاعت کننده از سوى سوم. مثلاً گناهانى همانند ظلم و ستم به طور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى گوید: ظالمان «شفیع مطاعى» ندارند!(1) و اگر ظلم را به معنى وسیع کلمه تفسیر کنیم، شفاعت، منحصر به مجرمانى خواهد بود که از کار خود پشیمان، و در مسیر جبران و اصلاحند، و در این صورت، شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه. از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره «انبیاء» تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده اند و طبق آیه 87 سوره «مریم»، داراى «عهد الهى» هستند. این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده استفاده مى شود، به معنى ایمان به خدا، حساب، میزان، پاداش، کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات «نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد» و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانه اش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدسى را به رسمیت نمى شناسند، بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه هاى خود وادارد. در آیه 64 سوره «نساء» در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت مى خوانیم: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً» در این آیه، توبه و استغفار مجرمان مقدمه اى براى شفاعت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شمرده شده است. و در آیات 97 و 98 سوره «یوسف»: «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» نیز آثار ندامت و پشیمانى از گناه در تقاضاى برادران یوسف از پدر به خوبى خوانده مى شود. در مورد شفاعت فرشتگان (در سوره مؤمن، آیه 7) مى خوانیم: استغفار و شفاعت آنها تنها براى افراد با ایمان، تابعان سبیل الهى و پیروان حق است: «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم».و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند: «إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ»(2) و به این ترتیب، شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حق است.(3) _______________ 1 ـ غافر، آیه 18. 2 ـ زخرف، آیه 86. 3- تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه 275. نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/14 توسط هادی شکاری
انسان در دوران زندگانى خود در دنیا اختیاردار اموالیست که به هر نحوى بخواهد میتواند عمل کند و چون این امور مورد علاقه اوست و نمیخواهد این اختیار بعد از مرگ او هم از بین برود لذا شخص مورد اطمینانى را براى خود انتخاب میکند و این اختیار را به او واگذار مینماید که بعد از مرگش او از این اختیار تام استفاده کرده و برنامه خود را عملى سازد. در اصطلاح فقهى آن شخص که اختیارش را بعد از مرگ به دیگرى واگذار کند وصى و آن شخص مورد اطمینان را موصى له و آن چیزى را که مورد اختیار است موصى به گویند.
اهمیت وصیتیکى از موضوعاتى که در دین اسلام به آن بسیار سفارش شده است مسئله وصیت و وصایت است، در کتاب "تهذیب" روایت کرده "زید شحام" از امام صادق(علیهالسلام) راجع به وصیت سئوال کرد. حضرت فرمود: وصیت بر هر شخص مسلمانى لازمست . و نیز از محمد بن مسلم روایت نموده که امام صادق(علیهالسلام) فرمود وصیت لازمست و پیغمبر خدا سفارش به آن میفرمود. در بعضى روایات وارد شده که شخص مسلمان، شب باید وصیت نامهاش زیر سرش باشد و نیز در روایت است که هر کس بدون وصیت بمیرد مانند مردن زمان جاهلیت مرده است . پس دریافتیم که وصایت و وصیت امر مهمی است . انبیاء نیز همگی برای خود وصی داشتند. مثلا حضرت آدم(علیهالسلام) بعد از خود دوازده وصى براى خود قرار داد. و نیز وقتی حضرت نوح(علیهالسلام) از دنیا رفت دوازده خلیفه و وصی به جهت خود معرفى کرد. همچنین حضرت ابراهیم(علیهالسلام) دوازده خلیفه و وصى برای خود تعیین نمود. حضرت موسى(علیهالسلام) نیز دوازده جانشین و وصى برای خود تعیین نمود. حضرت عیسى(علیهالسلام) قبل از رفتن به آسمان به خلفاى دوازده نفرى خود تصریح نمود. حال که این پیغمبران اولوالعزم که به مقتضاى حکمت بالغه به جهت حفظ شرایع خود و به امر حقتعالى اوصیایى براى خود تعیین نمودند چگونه ممکن است پیغمبر ما که خاتم پیغمبران بوده و دین او تا روز قیامت باید در بین مردم روزگار برقرار باشد وصى و خلیفه تعیین نکرده باشد؟! دومین آیهاى که دلالت میکند امام على(علیهالسلام) در جمیع صفات مثل پیغمبر اکرم است آیه مبارکه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم الراکعون است . که میفرماید: ولىّ شما خدا و رسول و آنهایی که ایمان آوردهاند میباشند. با واو عاطفه "الذین امنوا" را به رسول عطف گرفته، پس معلوم میشود در جمیع شئون با پیغمبر مماثل میباشند و به اتفاق نظر شیعه و سنی، این آیه درباره امام على(علیهالسلام) نازل شد. در منابع علمی و معتبر شیعه و سنی روایاتی دال بر وصایت حضرت علی(علیهالسلام) ذکر شده است که امیرالمومنین علی(علیهالسلام) وصی و جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میباشد. بنابراین جاى هیچگونه شک و تردیدى نیست که على(علیهالسلام) وصى آن حضرت است و به حکم عقل بر پیغمبر لازم است که از طرف خدا خلفایى براى تبلیغ احکام اسلام و بیان حقایق قرآن براى مردم معرفى نماید. کسى که بخواهد وصى دیگرى بشود باید در مرتبه اول داراى سه شرط باشد:1- درستکار و امانتدار 2- شرافت در حسب و نسب که اگر پدر و مادر و یا فامیل او از طبقه اشخاصى محترم نباشد او را وصى قرار نمیدهند زیرا هم خود را کوچک کرده و هم ورثه پیروى از اوامر و نواهى او نمیکنند. 3- کاردانى و مسلط بودن در امور کارهاى میت، چرا که اگر وصى هر چه هم انسان با شخصیت و خوبى باشد ولى نتواند به خوبى از عهده کارهاى میت یا موصى برآید ورثه او را بنحو احسن و اکمل اداره کند عقلاء عالم چنین شخصى را وصى خود قرار ندهند.
شرط اول وصایت: درستى و امانتاگر در صدر اسلام به حالات تمام اصحاب پیغمبر بنگریم کسى را مانند على بن ابیطالب داراى درستکار و امانتدار نخواهیم یافت، از باب نمونه چند مورد از کارهاى آن حضرت را نقل میکنیم تا مطلب خوب روشن گردد. نمونههایی از درستکاری و امانتداری امیرالمومنین(علیه السلام) عدم تفاوت بین مسلمیندر دوران خلافت على(علیهالسلام) عسل زیادى آورده و به انبار تحویل داده شد، هنوز موقع تقسیم نرسیده بود. از قضا مهمانى بی موقع بر یکى از فرزندان على(علیهالسلام) وارد شد، مقدارى از شب گذشته بود، دسترسى به بازار و خرید نبود، پسر امپراطور اسلام از انبار خواستار شد که چند سیر عسل بردارد که خورش مهمان شاهزاده بشود. از جمله آیات قرآنى که میتوانیم براى این موضوع شاهد بیاوریم آیه تطهیر است که حقتعالى میفرماید: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند اراده فرمود که هرگونه پلیدى را از شما خانواده رسالت دور نموده و شما را پاک و پاکیزه و از هر عیبى منزه گرداند. فرداى آن روز که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) براى تقسیم و پخش عسل به انبار آمد دید یکى از ظرفهاى عسل دست خورده است از انباردار جریان را پرسید. گفت: دیشب فلان پسر شما این مقدار از عسل را به قرض گرفته، حضرت تازیانه بر دست گرفته امر به احضار آن فرزند فرمود، چون حاضر شد عذر خود را گفت که بخاطر احترام مهمان مساعده گرفتهام. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: من دوست ندارم که فرزندان من در گرفتن حق خود بر دیگر مسلمانان پیشى بگیرند باید مراقب باشید پس از این که مردم حق خود را دریافت کردند شما حق خود را بگیرید تا هیچگونه امتیازى براى شما نباشد. عاریه دختر على(علیهالسلام) از بیت المالعلى بن ابى رافع گوید من مامور بیتالمال یا رئیس حسابدارى بیت المال مسلمین بودم. گردنبند قیمتى در میان بیت المال بود، دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، پیغام فرستاد که من شنیدهام چنین گردنبندى در بیت المال موجود است و در اختیار توست عید قربان در پیش است، من دوست دارم براى حفظ و صیانت حیثیت خانوادگى روز عید از آن گردنبند استفاده کنم. به طور موقت و عاریه مضمونه را به من بده و پس از سه روز باز پس گیر. من قبول کردم و گردنبند را فرستادم، اتفاقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آن گردنبند را گردن دختر خود دیده و پرسید این را چگونه به دست آوردهاى و به اجازه چه کسى مورد استفاده قرار دادهاى؟ عرض میکند: از على بن رافع به عاریت گرفتهام و پس از عید رد خواهم کرد. حضرت على، ابن رافع را احضار فرمود و سخت نکوهش نمود که آیا خیانت به مال مسلمین میکنى گفتم خدا نکند که خیانت بکنم فرمود تو به اجازه چه کسى گردنبند را به دختر من دادى؟ عرض کردم آقا دختر شما این گردنبند را به عاریه مضمونه گرفته و من هم به شرط زمان دادهام که پس از سه روز پس بگیرم، فرمود، همین امروز باید پس بگیرى و به بیت المال انتقال دهى این مرتبه ترا عقوبت نمىکنم ولى، مراقب باش که چنین کارى دیگر تکرار نشود. چون دخترش این داستان را شنید گردنبند را فرستاد و از پدرش گله کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین من دختر شما هستم زنان اعیال و بزرگان به دیدن من میآیند چه کسى از من به داشتن چنین گردنبندى شایستهتر است؟ فرمود دخترم هر وقت همه زنان براى روز عید قربان چنین گردنبندى داشتند شما هم نیز داشته باش ولى دختر من نباید خود را به زینتى بیاراید که همه بانوان مسلمان نداشته باشند. بنا بر قول بحارالانوار حضرت به دخترش فرمود که اگر این گردنبند را به غیر عاریه و امانت گرفته بودى؛ لکانت اذا اول هاشمیه قطعت یدها فى سرقة؛ به عنوان دزدی اولین زن هاشمی بودی که دستش قطع میشد. روایات زیادى از شیعه و سنی در دست میباشد که همه آنها مؤید بر اینست که آیه تطهیر در شان خمسه طیبه پیغمبر، على، حسن، حسین، فاطمه(صلوات الله علیهم اجمعین) نازل شده است . پس معلوم میشود مراد از آیه، خوب بودن این پنج نفر نیست زیرا ام سلمه هم که زن خوبى بوده در آنجا حضور داشته، بلکه مراد مقام عصمت و طهارت است که این پنج تن دارا بودند. در مورد عدالت و امانتداری حضرت علی(علیهالسلام) موارد بسیاری در تاریخ ثبت شده است که به همین دو مورد که مربوط به وابستگان نزدیک حضرت بوده اکتفا میکنیم.
|